نیزه ها





آن تیر که آن کمان چشم تو رهـــا کرد

دیدی که چه ها کرد

دیدی که سراسیمه دل از سینه جدا کرد

با خود دو هزار غصه و درد تازه آورد

دیدی که فقط آمد و یک درد دوا کرد ...

من از بهشت رانده نگشته ام که از بهشت

ماموریت به قافـله ی نـی نـوا فـتاد

حالا بهشت هم به تماشای ما نشست

از بس که چشم ما به سر نیزه ها فتاد ...







نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:49 ب.ظ

زیبا ببوداجرت با اباعبدالله خواهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد