مرید



مرا از کودکی مرید تو ساخته اند حسین...


خیمه های غم




افسران - کم کم سیاهی علمت دیده می شود

   
کم کم سیاهی علمت دیده می شود
آثار خیمه های غمت دیده می شود

افتاده سینه ام به تپش های انتظار
ازروی تل دل، حرمت دیده می شود


نیزه ها





آن تیر که آن کمان چشم تو رهـــا کرد

دیدی که چه ها کرد

دیدی که سراسیمه دل از سینه جدا کرد

با خود دو هزار غصه و درد تازه آورد

دیدی که فقط آمد و یک درد دوا کرد ...

من از بهشت رانده نگشته ام که از بهشت

ماموریت به قافـله ی نـی نـوا فـتاد

حالا بهشت هم به تماشای ما نشست

از بس که چشم ما به سر نیزه ها فتاد ...







فاطیما






وای!

لـــــــــــحظه دیدار نـــــــــزدیک است...










دلی همرنگ مرداب...





می خواهم امشب تا خود فردا بگریم

دور از نگاه دیگران تنها بگریم

بر حال و روز این دل همرنگ مرداب

این دل که دور افتاده از دریا بگریم

چون نی به سوگ این منِ مرده بنالم

چون شمع ، قدری مردن خود را بگریم

جاری شو ای آه از دل من تا بنالم

بشکن دگر ای بغض سنگین تا بگریم

می خواهم امشب تا سحر بیدار باشم

بیدار باشم تا سحر ، امّا بگریم










این الرجبیون...






امروز که عرشیان برانگیخته اند

بر عرش بلور نور آویخته اند

در مقدم باقر العلوم از فردوس

یک باغ گل محمدی ریخته اند

***

با عطر تو گل شوق شکفتن دارد

سرمستی و میل از تو گفتن دارد

ای باقر علم نبوی در شب عید

این دل هوس مدینه رفتن دارد


سیدهاشم وفایی





مادر...

 

 

 

 

 

ای روزگار،یه روز میان در و دیوار... 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

میخواهم دروغ نگویم...







http://media.afsaran.ir/sijF7i_354.jpg


....

میخواهم دروغ نگویم

میخواهم بگویم من منتظرت نیستم آقا...

تو در زندگی من نیستی

در طول روز با یک عجل فرجهم در ادامه صلوات در نمازم فقط یادت میکنم

تو در روز من نیستی

در شب من نیستی

در خانه ی من نیستی

در کوچه من نیستی

در محله من نیستی

در بازار نیستی

در اداره نیستی

...آه

تو را نمیبینم هیچ جا

اما دوستت دارم خیلی

دلم میخواست دلم بیادت بلرزد

در درونم تلاطمی بیاید با یادت

...

میخواهم دروغ نگویم

تو در زندگی من نیستی

نبودنت را حس نمیکنم

ولی دوستت دارم خیلی

دلم میخواست تشنه ات باشم

بی قرارت باشم

اما نیستم

میخوام دروغ نگویم

من عهد نمیخوانم

و ندبه نیز

...

اما دوستت دارم خیلی

دلم میخواهد بیایی

دلم میخواد ببینمت

بپذیریم

...


میخواهم دروغ نگویم

کمبودت را حس نکرده ام هنوز

تو در خوشی من نیستی

در ناخوشی من نیستی

در شادی و غمم نیز...

...


اما دوستت دارم...


...


میدانم در زمره یارانت نیستم

و نیز یاورانت

...

آیا در زمره دوست دارانت هستم؟







هم اکنون





 

مرگ - قبر - لحد

 


هم اکنون در دنیایى زندگى می‏کنید که می‏توانید رضایت خدا را به دست آورید

با مهلت و آسایش خاطرى که دارید.

اکنون نامه عمل سرگشاده و قلم فرشتگان نویسنده در حرکت است،

بدن‏ها سالم و زبان‏ها گویاست،

توبه مورد قبول و اعمال نیکو را می‏پذیرند.


امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام-

خطبه 94 نهج البلاغه

+









ارباب...






افتاده ام در آتش عشقت، چه آتشی
در آتشی که فکر جهنم نمی کنم
...


http://s2.picofile.com/file/7644730000/divaneoost2.jpg







.



آجرک الله آقا...


http://s1.picofile.com/file/7626411826/askari.jpg






 

   

 

 

 

 

      ویرانه... 

            غصه...  

            زخم زبان ...

               داغ بی کسی ... 

                                       کوه را بگو... تن چون کاه ، چون کشد....

 

 

 

تنـــــها...

  

 

 

http://s2.picofile.com/file/7574747739/vetr.jpg 

باور نمی کنی که مرا موج غصه برد

  زینب تمام کرد زبس غصه تو خورد

حرفم اگر خلاصه کنم می شود همین:

  زینب کنار جسم تو در قتلگاه مرد! 

ای تنهای تنها... 

 

 

 

 

روضه...

 

  

 

 http://s2.picofile.com/file/7349912903/tarh111.jpg 

السلامُ علیک..." گفت اما در گلویش درود می‌لرزید
شاعرت خواست زائرت باشد، وقت اذن ورود می‌لرزید

در پی خیمه‌ی تو گشت آن روز، خط به خط، صفحه صفحه «مقتل» را 

هرچه را می‌شنید، می‌بارید، هرچه را می‌سرود، می‌لرزید

چند خط خواند و شب، شبستان شد، نور پیچیده بود در خیمه... 

تا ببینند صبح فردا را، اشک‌ها در شهود می‌لرزید

در همین صفحه تا خودِ خورشید، سطرها از خدا لبالب بود 

شب، نشان از قیام فردا داشت، شانه‌ها در سجود می‌لرزید

صبح تا عصر خواند مردانی با خدا سرخ گفت‌وگو کردند 

در کمان سیاه‌اندیشان، تیرهای حسود می‌لرزید

صفحه‌ی بعد تشنه‌تر می‌شد، مردی از دوردست می‌آمد 

پاره‌ای از فرات را می‌بُرد، مشک می‌مرد، رود می‌لرزید

خط بعدی به خاک می‌افتاد، ناگهان بوی یاس می‌پیچید 

وسط چند خط ناخوانا... نه، عمو نه! عمود می‌لرزید

واژه‌ای از همان نخستین سطر، گاه در بین جمله‌ها می‌گشت 

چشم شاعر به او که بر می‌خورد، دست‌هایش چه زود می‌لرزید

عصر شد، خون گرفت کاغذ را، ماجرا عاشقانه‌تر می‌شد 

تیغ می‌مرد، دشنه می‌نالید، نیزه می‌سوخت، خود می‌لرزید

خط به خط، عشق، زخم برمی‌داشت، دشت را بوی سیب می‌آکند 

خنجری سوی حنجری می‌رفت، با تمام وجود می‌لرزید

آسمان، سطری از زمین می‌شد، صفحه‌ی بعد آتشین می‌شد 

چند خط، متن دربه‌در می‌سوخت، خیمه‌ها بین دود می‌لرزید

باز خون، باز خطّ ناخوانا، باز آن واژه‌ی غبارآلود

بود اما نبود... اما بود، آه! بود و نبود می‌لرزید

...

ناگهان سایه‌ی زنی در دشت، چند فصلی به قبل برمی‌گشت 

در بهشتی که زیر پایش بود، ردّ زخمی کبود می‌لرزید

...

خواست شاعر که نقطه بگذارد، فصل‌ها یک ‌به ‌یک ورق می‌خورد 

شعر، گم کرد دست و پایش را، قافیه مثل بید می‌لرزید

آه! آن زن به ماه می‌مانست؛ پشت آن سطرهای ناپیدا 

او که در اشتیاق دیدارش، جان چندین شهید می‌لرزید

آفتاب ادامه‌داری بود؛ از مدینه کشیده شد تا شام 

دختری مثل مادرش غرّید؛ هفت پشت یزید می‌لرزید 

 

شاعر:محمد مجتبی احمدی 

 

 

 

  

 

 

 

http://s1.picofile.com/file/7206567311/seidalsajedin.jpg

 

مانده ام از کجا شروع کنم،پای شعرم به درد زنجیر است
واژه هایم به گریه افتادند،چه شروعی!چقدر دلگیر است !
یک طرف بوی درد می آید،بستری غرق در ستاره شده
یک طرف بوی خون و خاکستر،همه جا ازدحام شمشیر است
آتش افتاده بر دل صحرا ،دارد از التهاب می سوزد
همه جا می شود عطش باران،آب از آب بودنش سیر است
زل زده آسمان به قلب زمین،بوی خورشید تازه می آید
نبض تاریخ تند تر شده است،لحظه ای بعد ظهر تقدیر است
چه بگویم خدا؟ ! زبانم لال ،قلم اینجای شعر می شکند
هر طرف می رود تنی بی سر،زیر آوار نیزه و تیر است
به کجا می برید سرها را؟،امْ حَسِبْتَ! صدای صوت کیست؟
سنگ ها لحظه ای سکوت کنید،ضربه هاتان بدون تاثیر است
بدرقه می کنید با آتش ،تا کجا کودکان غم زده را
آی مردم!چگونه می خوابید؟،قهرمانی اسیر زنجیر است
از لبش ذوالفقار می جوشد،تیز تر از همیشه های خودش
کربلا زنده می شود با او ،خواب شیطان بدون تعبیر است 

 

 
 
 
 
 

بابام کو؟

 

 

 

 

 

 اسب تو ،بی تو باز اومد...

 

 

http://s2.picofile.com/file/7357215585/ashora1.jpg 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

اینجا نسیم میوزد این بوی سیب چیست 

 

http://s1.picofile.com/file/6105787722/karbala_beigi21.jpg 

 

 

 

 

 

کل یوم عاشورا

 

    

 

  

 

 http://s1.picofile.com/file/6358398388/112%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7.jpg

هرروز عاشواریی و هرزمین کربلایی ست! 

... 

 

  ارثم‌ از خواهر تو ناله ی مستانه ی‌ اوست‌ 

 زینبت‌ داده‌ به‌ من‌ این‌ هنر زیبا را

  

 

 

 

فرات

 

 

  

فرصت دهید گریه کند بیصدا ،فرات 

با تشنگان بگوید از آن ماجرا فرات   

 

http://s1.picofile.com/file/6392926556/%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7.jpg

 

 

 

 

 

اشک

 

 

  

 

 

http://s2.picofile.com/file/7132761284/55_Fixd.jpg

 

اشک‌ بر آتش‌ دل‌، شعلة‌ صد چندان‌ است 

‌ عاقبت‌ آتش‌ عشق‌ تو بسوزد ما را 

 

 

 

 

 

...

 

 

 

 

 

 http://s1.picofile.com/file/7562818709/hoseinfatme.jpg

 

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

با دست های بسته مزن چنگ بر رخت

با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت

بس کن رباب حرمله بیدار می شود

سهمت دوباره خنده انظار می شود

ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود

از روی نیزه رأس عزیزت رها شود

یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده

دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

گرچه امید چشم ترت نا امید شد

بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده

گهواره نیست دست خودت را تکان مده

با خنده خواب رفته تماشا نمی کند

مادر نگفته است و زبان وا نمی کند

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

قنداقه نیست  دست خودت را تکان مده

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی رود

آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود

این گریه ها برای تو اصغر نمی شود 

                                                                    حسن لطفی 

 

 

 

 

 

.




سلام جانسوزترین واژه دنیا

ح س ی ن



http://s3.picofile.com/file/7556260428/yaaval.jpg








چقد دلم حرم میخواد







http://s1.picofile.com/file/7512954294/900667788.jpg


ای بر خاک حریم تو ملائک زده بوس

ز وچود تو شده قلب جهان خطه طوس

هر که آید به گدایی به در خانه تو

نیست ممکن که زدرگاه تو گردد مایوس








یا حضرت معصومه سلام الله علیها








 آدم شدن مثل رانندگى است،

کسى که ممکن است چهل سال راننده باشد ولی با لحظه‏ اى چرت زدن به دره بیفتد.

نمى‏ شود گفت: آقا او چهل سال سابقه  رانندگى دارد.

انسان هم ممکن است با یک جمله منحرف بشود.

مانند شیطان که شش هزار سال عبادت کرد، ولى در یک چشم به هم زدن در برابر خدا لجبازى کرد و گفت: من بر آدم سجده نمى‏ کنم. با یک لحظه لجبازى چند هزار سال عبادتش از بین رفت‏

پس باید همیشه با چشمانی اشکبار به درگاه الهی این گونه عرضه داشت:


رَبِّ لَا تَکِلْنِى إِلَى نَفْسِى طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ

«پروردگارا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن و نه کمتر و نه زیادتر از این به خودم وانگذار‏»1


...............................................................


دعایمان کن بی بی جان


http://s3.picofile.com/file/7503762040/%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87_%D8%B3.jpg





....................................................................

 1.منبع







یا ارباب



...


گویند خلایق که با دیوانه حرج نیست

من گشتم و دیوانه توکلت علی الله


http://s1.picofile.com/file/7476339458/31591.jpg






خبر آمد خبری در راه است...








http://s1.picofile.com/file/7441378060/ramazan2.jpg


حلول ماه آدم شدن مبارک...

کاش این ماه مبارک بشنویم آن صدایی که باید بشنویم...!







........................

پ.ن.

وقتی به تحولات سوریه فکر میکنم تمام بدنم شروع میکنه به لرزیدن!

...یعنی ممکنه!؟








یا وتر الموتور






...

از من مخواه بیشتر از این زندگی کنم

وقتی قرار نیست برات کرب و بلا بدهی

ای تنهای تنها...



http://s1.picofile.com/file/7433448381/%D9%88%D8%AA%D8%B1.jpg







یا حسین







http://s2.picofile.com/file/7319775478/adrekni.jpg


برنگشتم !

برم گردوندند...








  

 

  

 

 

 

خوشا آندم‌ که‌ مانند زهیرش‌  

به‌ لب‌ نام‌ مرا اظهار دارد 

 

 

 






ما
 بی حسین
 ره به قیامت نمیبریم...



http://s3.picofile.com/file/7404471498/AvinyJomj.jpg






........................................................................
پ.ن

...رفتم تعمیرات
حذفم نکنید...
التماس دعا







النقی







http://s3.picofile.com/file/7385968060/%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%82%DB%8C10.jpg

 قالَ الامام علی النقی علیه السلام :  

 الْهَزْلُ فکاهَةُ السُّفَهاءِ،  

وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ   

امام علی النقی علیه السلام :
مسخره کردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است  

و کار انسان هاى نادان مى باشد.